نان و پیاز
با گوهر ناز عاشقی می سازم
با سوز و گداز عاشقی می سازم
از بس که قناعت نگاهت زیباست
با نان و پیاز عاشقی می سازم
#اسدفرهمند
اما حالا که پیاز گرون شده مجبورم با نون خالی بسازم.
نشانی تلگرام:
Asadfarahmand@
با گوهر ناز عاشقی می سازم
با سوز و گداز عاشقی می سازم
از بس که قناعت نگاهت زیباست
با نان و پیاز عاشقی می سازم
#اسدفرهمند
اما حالا که پیاز گرون شده مجبورم با نون خالی بسازم.
نشانی تلگرام:
Asadfarahmand@
۱۲ آگوست ۲۰۱۸ در بندر آکتائو قزاقستان اجلاس بررسی وضعیت حقوقی دریای کاسپین برگزار خواهد شد، ولی در رسانه های ایران، کمترین میزان اطلاع رسانی و اهتمام را برای این برهه حساس تمامیت ارضی ایران شاهد هستیم. ۱- مقوله رژیم حقوقی دریای کاسپی یا دریای مازندران بر مبنای قوانین مدون موجود و دو قرارداد ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ کاملا نمایان و مشخص است و طبیعی است که هر کشور عضو سازمان ملل متحد به دنبال احقاق حقوق حداکثری در راستای منافع ملی برای ملت و کشور خود می باشد. اما در موضوع دریای کاسپین اهتمام ملی و اتحادی که باید نخبگان و ایران اندیشان وجود داشته باشد وجود ندارد و برخی با نگاهی به ظاهر علمی و البته کاملا ضد ملی، با خود کم بینی و خود ناتوان بینی، منکر حقوق مسلم و غیر قابل انکار ایران هستند. از نگاه حقوقی ناتوانی یا عدم خواست در احقاق حق به هیچ وجه نافی وجود حق نیست. یعنی اگر حقی برای کسی وجود داشته باشد ولی نتواند در طول سالیان دراز آن ها را باز ستاند و یا به هر دلیلی نخواهد بازستاند این مسئله ناقض وجود حق نیست. قراردادهای ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ به صورت واضح، دریای شمال را دریای ایران و شوروی نام نهاده و از واژه « بالسویه » که به معنای به طور مساوی هست استفاده شده است. بنابراین این دو متن حقوقی مورد امضای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق و دولت شاهنشاهی ایران کاملا پابرجا است و منافع ملی ایران و همه کشورهای ساحلی ایجاب می کند که به جای تدوین رژیم حقوقی جدید، رژیم حقوقی موجود را تکمیل کنیم و البته همزمان باید توجه داشته باشیم که کاستی های رژیم حقوقی فعلی چیست؟ وظیفه ملی هر شهروند ایرانی حکم می کند نخست باید به منافع ملی ایران در دریای کاسبی توجه حداکثری مبذول کند و نخبگان مسوول و غیر مسوول نخست باید از هرگونه خود کم بینی و خود کوچک انگاری و ناتوانی دست بردارند و سپس به منافع حداکثری ایران بپردازند.حال اگر به آن هدف برسیم که نام نیکی از ما بر جای خواهد بود و اگر هم امکان به دست آوردن آنها در این دوره بر فراهم نشوید آیندگان می توانند پیگیر این حق باشند. ۲- نکته بعدی که ضروری است جامعه ایرانی توجه کافی را به آن مبذول دارند، نام دریا است. نام درست دریای شمال ایران کاسپی است چراکه تنها نام رسمی و بین المللی و شناخته شده جهانی این دریا Caspian Sea است و حتی کشورهای عربی هم آن را بحر القزوین می نامند. در این بین چرا در دنیا، تنها ایرانیان باید زنده کننده نام قومی وحشی و ضد ایرانی و متجاوز و در آغاز بت پرست و بعدا یهودی شده خزر برای دریای تاریخی خود باشند؟! در این بین کمیته تخصصی نامنگاری و یکسانسازی ۱۳۸۱ در نهایت سهل انگاری و کج سلیقگی کاربرد نام خزر را در داخل کشور مورد تاکید قرار داد.بنابراین وظیفه هر ایرانی است که از کاربرد نام قوم از صفحه روزگار محو شده خزر خودداری کند. ۳- با روی کار آمدن بلشویک ها در سال ۱۹۱۷ در روسیه، تلاش بر این شد که کشورهای استعمار شده پیشین روسیه تزاری را به خود جلب کنند. بر این اساس پیمان مودت یا دوستی بین دو کشور ایران و شوروی در ژانویه ۱۹۲۱ برقرار شد که در آن، مذاکراتی مربوط مسائل ارزی و مالی و اقتصادی و سیاسی انجام و به نتیجه رسید. نکته مهم این که این قرارداد، معاهده ترکمانچای را از درجه اعتبار ساقط کرد و بر این پایه جزیره آشوراده و سایر جزایر نزدیک به آن، در منطقه میانکاله پس از ۸۵ سال اشغال روس ها به ایران بازگشت ولی قصبه ییلاقی فیروزه در یکی از خوش آب و هواترین مکان های همجوار مرز ایران در آن سوی مرز شمال قوچان به رغم قرارداد بازگشتش، شوربختانه هیچ گاه به ایران بازنگشت و در طول ۹۷ سال اخیر به مکانی برای خوش گذرانی مقام های اتحاد شوروی سابق و مقامهای جمهوری ترکمنستان کنونی و مهمانان بلند پایه سیاسی خارجی آن ها تبدیل شد. در قرار داد مودت ۱۹۲۱ حقوق ازدسترفته ایران برای کشتیرانی در دریای کاسپی در ترکمانچای به ایران بازگشت و حق حاکمیت مشترک و حق تصمیمگیری مشترک دو کشور ساحلی مورد تاکید قرار گرفت. ولی برخلاف وعده داده شده، بازگشت ۱۷ شهر قفقاز جداشده از ایران نیز به انجام نرسید. افزون بر ای قرارداد های دیگری هم در فاصله دو قرارداد ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ داشته ایم همچون موافقنامه ۱۹۲۷ بین دو کشور درباره ماهیگیری و معاهدات ۱۹۳۱ و ۱۹۳۵ در رابطه با تجارت کشتیرانی و ماهیگیری در دریای مازندران که تنها مربوط به دولت های ساحلی ایران و اتحاد جماهیر شوروی است و آن را برکشورهای ثالث بسته می داند. همچنین در قرارداد بازرگانی ایران در سال ۱۹۴۰ بر برابری و حاکمیت مشاع ایران و شوروی تاکید دارد. ۴- بر اساس اصل جانشینی دولت ها کاهش سهم ایران از یک دوم به یک پنجم، بی معنا است و تقسیم کشور شوروی به چهار کشور نمی تواند حق یک دوم ایران را به یک پنجم تقلیل دهد .چرا که تغییرات جغرافیای سیاسی هر کشورتنها به خودش مربوط است. اگر به طور مثال شوروی به ده کشور ساحلی در دریایی مازندران تقسیم شود،(مثلا جمهوری داغستان در ساحل دریا از روسیه جدا شود) باید بپذیریم سهم ایران نیز یک یازدهم تقلیل یابد؟؟!! ۵- برای معضلات و مشکلات محیط زیست دریای کاسپی که در قراردادهای گذشته مد نظر نبوده است می توان متممی به قراردادهای ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰ افزود، با توجه به این که معضلات محیط زیست دریایی از جمله آلودگی های دریایی و تخریب منابع در اکوسیستم دریایی و کرانه ای، ذخیره گاه ها و پناه گاه های حیات وحش و مناطق حساس اکولوژیکی همچون تالاب میانکاله و تالاب انزلی در کرانه های دریا، کاملا تحت تاثیر فعالیت های کشورهای ساحلی در دریا قرار می گیرند. بنابراین خسارت های محیط زیستی ناشی از آلودگی های دریایی توسط کشورها، خسارتهای ناشی از انتقال انرژی، خسارت های ناشی از بهره برداری چاه های نفت به ویژه در باکو و روسیه حتما باید در ملحقات محیط زیستی دو قرارداد موجود اضافه شود و جبران خسارت ها و جریمه کشورهای آلوده کننده محیط زیست باید مورد توجه قرار گیرد. تحقیقات موجود نشان می دهد سالانه ۳ هزار و ۵۰۰ تن آلاینده شیمیایی و ۳۰۰ میلیون متر مکعب فاضلاب صنعتی به ویژه از قزاقستان و روسیه از طریق رود ولگا و ترکمنستان و جمهوری باکو وارد دریای کاسپی می شود اما سازوکار و به عبارت بهتر اراده ای برای جبران خسارت های محیط زیستی موجود نیست. ۶- با توجه به دریاچه بودنCaspian Sea بر پایه قراردادهای دریایی و دریاچه ای بین کشورها، دریای کاسپی شامل بند یک حقوق بین الملل دریاها مصوب ۱۹۸۲، می باشد، یعنی دریایی است که به دلیل کاملا محاط بودن باید از حقوق دریاچه ها برخوردار باشد، در حالی که ادعای قزاقستان، روسیه و جمهوری باکو مبنی بر دریا بودن آن، در برابر ایران و ترکمنستان قرار دارد که به دریاچه بزرگ بودن دریای کاسپی اعتقاد داشه اند، بنابراین، هر اقدامی در زمینه حقوقی باید با توافق همه کشور بر این مبنا باشد. ۷- از نکات دیگر قابل توجه این است که ویژگی های تاریخی دریا به ما اثبات می کند که پس از قراردادهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ میلادی گلستان و ترکمانچای و قرار داد ۱۸۸۱ میلادی آخال، کرانه های باختری و سپس خاوری دریا از حیطه مالکیت ایران خارجشد، پس ضروری است همه جا و به ویژه در رسانه های همگانی، این پیشینه تاریخی یادآوری شود. ۸- کوتاه سخن این که دریای شمال ایران هم همانند خلیج فارس برای ما اهمیت دارد و در گذشته دریای کاسپی هم همانند خلیج فارس، دریای داخلی ایران به شمار می رفت، بنابراین باید این پیشینه مورد توجه کافی مسوولان و رسانه های ایرانی قرار گیرد و ضروری است سیاست گذاران دیپلماتیک ایران با تاکید دوباره بر لزوم به کارگیری اصل بهره برداری مشاع از تمام دریا شامل زیر بستر ، بستر ، ستون آب ، سطح و فضای فراز دریا به جای عبارت” تعیین رژیم حقوقی جدید برای دریای کاسپی” به طور رسمی و قاطع، عبارت “تکمیل رژیم حقوقی فعلی دریای کاسپی” یعنی قراردادهای ۱۹۲۱ و ۱۹۴۰را در مذاکرات ونشست های آینده به کار گیرند.
لطفا برای آگاهی مردم این متن را منتشر کنید!
@Asadfarahmand
کانال اشعار طنز اسد فرهمند:
Asadfarahmand@
می افتد...
چسبیده ام به خویش... بگذارم... می افتد
قلبی که توی سینه ام دارم، می افتد
بین دو قطب مثبت و منفی نشستم
از هر طرف که بنگرم بارم می افتد
ساییده پیچم، با همین ساییدگیها
آچار از سر پیچ گفتارم می افتد
پیچیده ام در پیچ او... شاید بپیچد
وقتی غزل در جعبه ابزارم می افتد
ایراد وارد نیست بر من، توی شعرم
فعلی بگویم سست... با "دارم می افتد"
من شاعرم... روی زمین یا برج میلاد
هر جا که باشم هی فشارم... رم می افتد
پتروس منم، انگشت در سوراخ کردم
انگشت از این سوراخ بردارم می افتد
در صفر و صد سیّالم و با یک اناالحق
تصویر داری روی دیوارم می افتد
من با سخن درگیرم و کی مثل بعضی
لرز تورّم توی بازارم می افتد
یارانه را یا این دهد یا آن ستاند
من که بدون کنتور آمارم می افتد
تا نان و واژه میخورم با سبزی و شعر
در سفرهام شعری که می کارم، می افتد
هر لحظه یک قیمت جهش دارد... به من چه!
نقصان مگر در شعر بسیارم می افتد
اصلا به شعر اجتماعی ربط دارد!
که مستطیلی توی پرگارم می افتد
ماشین من با باد می چرخد نه بنزین
تازه فقط غرّش در انبارم می افتد
از نور برقی که بتابد از خیابان
با واژهها هر شب سمینارم می افتد!
با پوستین و شیر و شعر و چاه... یارم
گاهی غمش در قلب بیمارم می افتد
شیب ملایم را نمیخواهم بفهمم!
چون که به روی پاچه شلوارم می افتد
البته از گفتن نمیترسم، ولیکن
هر وقت موضوعی به اصرارم می افتد
هم ارزش افزودهی آن شعر فاخر
در وزن آبونمان اشعارم میافتد
هم بر اساس پیش بینیهای بنده
بعد از قرائت، پیچ در کارم می افتد
من معترف هستم که گاهی گریه هایی
آماده تویِ خنده بازارم می افتد
لازم به توضیح است... در آیندهای دور
ان یحتمل از دست... خودکارم می افتد
اسد فرهمند.خرم آباد
کتاب رسم الخط زبان زاگرس با محوریت زبان های لکی و لری(لرستانی و بختیاری) چاپ شد. این کتاب به کوشش اسد فرهمند و با همکاری چند تن از پژوهشگران لرستانی تألیف شده است.
نبود یک رسم الخط واحد برای زبانهای لکی و لری سالها مانعی بود برای نثرنویسی و داستان نویسی در ادبیات بومی و مکتوب نمودن اشعار لکی و لری. همین مانع باعث شد تا بسیاری از آثار گرانسنگ این خطّه از ایران در حوادث مختلف از بین برود. میل به تدوین یک رسم الخط در طی یکی دو دهه ی اخیر، به طور خودجوش و همراه با احساس نیاز صورت گرفته و رسم الخط های متعددی به صورت غیر رسمی ارائه شده است اما نمونه ی اخیر می تواند چکیده ی این تلاشها باشد که پس از اصلاح و تکمیل به شکل منسجم و علمی در اختیار گویشوران عزیز قرار داده میشود. امید است که با اجرای این طرح علمی ـ فرهنگی بسیاری از متل ها، مثل ها، اشعار و ترانه های بومیِ کهنِ غرب و جنوب غرب ایران ثبت و در حافظه ی تاریخ ماندگار گردد، همچنین جای خالی نثر با طراحی و تدوین این رسم الخط پر شده و آغازگر تحولی اساسی در زبان و ادبیات لکی و لری شود.
1. اسد فرهمند، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی، شاعر، نویسنده و فعال ادبیات بومی لرستان، مجری طرح و پژوهشگر زبان لکی و لری.
2. رامین جانی پور، فوق لیسانس مدیریت و برنامهریزی فرهنگی، معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی استان لرستان
3. احمد رضواندوست، فوق لیسانس فرهنگ و زبان های باستان و پژوهش هنر، دکترای شرق شناسی از تاجیکستان، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی.
4. علی ستاری فوق لیسانس آموزش زبان انگلیسی، دکترای زبان شناسی.
5. کامین عالیپور، دکترای زبان و ادبیات فارسی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر.
6. بهادر غلامی فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی، شاعر و پژوهشگر ادبیات بومی و مبدع یک نوع رسم الخط لکی.
7. احد رستگار لیسانس it، پژوهشگر ادبیات بومی، مبدع یک نوع رسمالخط لری.
8. رضا حسنوند فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی، پژوهشگر ادبیات بومی و مبدع یک نوع رسمالخط لکی.
9. سیامک نادری فوق لیسانس فرهنگ و زبانهای باستان و پژوهشگر ادبیات بومی
1. علی ایتیوندی پژوهشگر زبان و ادبیات لکی، مبدع یک نوع رسم الخط لکی.
2. امیدعلی نجف زاده قبادی نویسنده، پژوهشگر زبان وادبیات لکی.
3. عبدالعلی میرزانیا فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی، پژوهشگر زبان و ادبیات لکی.
4. غلامرضا مهرآموز فوق لیسانس زبان انگلیسی و پژوهشگر زبان و ادبیات لری.
5. مسعود سیفی، دکترای داروسازی، محقق و پژوهشگر ادبیات لری.
فروش کتاب رسم الخط زبان زاگرس در:
کتابفروشیهای خایدالو و شهر کتاب در خرم آباد
کتابفروشی آقای نظری در اندیمشک
طنز نیسان
ای آبی تند و تار نیسان رانندگی ات قمار نیسان
از منظر دوربین، بفرما ای خودروی با وقار نیسان
از شیر کلاغ و مرغ و غیره تا نوبر نوبهار نیسان
آنان که به خلق تو رسیدند گفتند برای کار، نیسان
طرّاحِ تو را فرا گرفته پوند و یورو و دلار نیسان
هم با بز و گاو و گوسفندی هم ویژه ی حمل بار نیسان
از جفت پراید ساده تر رو با یک دو سه تن خیار نیسان
هر صد کیلومتر می چلانی یک باک به افتخار نیسان
ای ترمز تو برای تزیین گازت همه پرفشار نیسان
تکفیری جاده های ایران آماده ی انتحار نیسان
مجهول معادلات تولید افسانه ی این دیار نیسان
با واژه ی تو پلیس سرشاخ هر گوشه و هر کنار نیسان
هر لحظه پلیس در کمینت هر لحظه تو در فرار نیسان
ای قدرت تو دویست قاطر با هشت خر بخار نیسان
وقتی که به تاخت میدوانی از پشت سرت غبار نیسان
چون بمب اتم به هم بریزد شالوده ی روزگار نیسان
سرفصل مذاکراتِ پنجِ بعلاوه ی یک... نگار، نیسان
هم مانده player تو از قبل در مرحله ی نوار نیسان
هم سانترفیوژ نسل هشتم روی موتورت سوار نیسان
هم عمر تو میرسد به عصر قاجاریه و تزار نیسان
هم شهرت تو فراتر از مرز از روسیه تا مجار نیسان
ماشین تمام هستهای قد با قصه ی ناگوار نیسان
یک جور پرانتزی و خالی با معنیِ بی شمار نیسان
راننده ی عاشقت نوشته بر پشت سرت شعار نیسان
با نستعلیق کم نظیری «من عاشقم و تو یار نیسان»
این همه عزت و شوکت و جلال
این همه سیب و خیار و پرتقال
با خیال این همه فکر و خیال
میزت و ول نکنی بری شمال
مدیرها رو می فرستن سنگال
با وجود این همه جن و لولو
این همه آدم چاق و تپلو
میزت و بچسب مثل دو قلو
لخت و عور نکنن مثل بلال
میزت و ول نکنی بری شمال
مدیرها رو می فرستن سنگال
آخرین فرصتها تا شهریوره
یکی می بازه، یکی هم می بره
با همین شیوه که داره می گذره
اگه چسبید به ریشت انفصال
میزت و ول نکنی بری شمال
مدیرها رو می فرستن سنگال
دوست جونی! یه هو بوده دشمنت
قبرت و کنده، آورده کفنت
لکه رو ¬چسبونده رو بدنت
تا یواش یواش بری زیر سوال
میزت و ول نکنی بری شمال
مدیرها رو می¬فرستن سنگال
چقَدَر هوای میزها ابریه
روبروت همیشه عکس قبریه
کوچ از این مرحله خیلی جبریه
مث آمد و شدِ توی موال
میزت و ول نکنی بری شمال
مدیرها رو می¬فرستن سنگال
به خودت می¬آی با دادِ نمکی
می فرستنت یه جایی الکی
حتی اسمت اگه باشه ...
می¬ری لای دندونا مثلِ خِلال
میزت و ول نکنی بری شمال
مدیرها رو می¬فرستن سنگال
با سپاس از محسن طاهری عزیز! این مطلب برگرفته شده از سایت:
www.mohsenaziz.blogfa.com/post-87.aspx
چند روز پیش بهقصد مسافرت زدیم بیرون! تو جاده ماشینی رو دیدیم که یه پیژامه رو بهعنوان سایهبان زده بودن رو شیشهی عقبش!! دست خودم نبود؛ بیتی رو بداهه سرودم و چون به دلم نشست، همونجا تو ماشین از دوستان قندپهلویی دورهی خودمون پیامکاً (!) خواستم هر کدوم لطف کنن یه بیت بهش اضافه کنن... این شد که شد این 24 بیت:
سوژه بسیار است در ایران برای شعر طنز!
فیالمثل جان میدهد تنبان برای شعر طنز! (محسن طاهری)
بستگی دارد بهدست کی ببینی، ناگهان
میشود مضمون همین لیوان برای شعر طنز! (مجتبی احمدی)
ظاهراً در سینما «گلزار» و در ماهعسل،
سوژهی خوبی شده «احسان» برای شعر طنز! (گلنازسادات میرترابی)
سوژهها بسیار و شاعر زیر صدها ذرهبین!
تنگ باشد دائماً میدان برای شعر طنز! (محمود طیب)
یک نفر از شعرهای من کمی رنجیده شد
زیر چشمم کاشت بادمجان برای شعر طنز! (رضی صائب)
من شنیدم باز هم هالو* به زندان رفتهاست
میدهد هر شاعری تاوان برای شعر طنز! (ایمان مرصعی)
آنکه تا دیروز بین دشمنان طنز بود،
میدهد امروز با سر، جان برای شعر طنز! (مجتبی فدایی)
جان که چیزی نیست در این مملکت ای دوستان!
میکنم یارانه را قربان برای شعر طنز! (محمود سلطانی)
آخرین یکشنبهی هر ماه با دستان پر
میروم تا حلقهی رندان برای شعر طنز! (آمنه دولتآبادی)
گر که خواهی طنز تو محکم شود مثل بتن،
هست لازم کیسهای سیمان برای شعر طنز! (علی فروزانفر)
یک سمند و زانتیا، حتی اگر این هم نبود،
کنگره میداد یک پیکان برای شعر طنز!! (محمد رنجبری)
لاف باید زد بسی در طنز فاخر بیدریغ...!
شاعر اکنون رفته آبادان برای شعر طنز! (مهران حسینی)
هر چه شهرستانی باحال بوده بردهاند
بیغذا و پول تا تهران برای شعر طنز! (اسد فرهمند)
للعجب از فیض و شهرام و رفیع و کارشان!
هم نمکدانند و هم قندان برای شعر طنز! (سیدجواد میرصفی)
هر کسی این روزها زور خودش را میزند!
این برای شعر جدی، آن برای شعر طنز! (محسن ایمانی)
توی ایران، بُز هم از بسیاریِ ذوق و ادب،
میشود زنگولهاش جنبان برای شعر طنز! (عظیم زارع)
میبرند از ما در عالم سوژههامان را ملل
آن همه کفار بیایمان برای شعر طنز! (علیرضا اسلامی)
هر زمان که خاطرم غمگین شود از زندگی،
مینمایم دعوت از مهمان برای شعر طنز! (رزیتا کریمی)
خوب میچسبد نشینی روی ایوان یا تراس
در کنار چای با قلیان برای شعر طنز! (اسدالله فهندژ سعدی)
توی آلاچیق دنجی در خیال داغ خود
میکنم گوسالهای بریان برای شعر طنز! (رضا الهامی)
خنده بر هر درد بیدرمان دوا باشد ولی
گشته اکنون درد بیدرمان برای شعر طنز! (محمد نظری ندوشن)
دوستان کلّ قوافی را ز ما کش رفتهاند!
مانده بدپیله بسی حیران برای شعر طنز! (ابوالفضل رنجبر راد -بدپیله-)
آنقدَر گفتیم در وصفش که ملت فکر کرد
هست لابد آیه در قرآن برای شعر طنز! (کوثر پاکسرشت)
جمع شد در یک مکان، شمع و گل و پروانه و
شاعر از بیست و چهار استان برای شعر طنز!! (حسن حاتمی بهابادی)
مادرِ غزه ناله ها در باد
با گلوی گرفته... با فریاد
در سکوت جهان، در آ... و... ب
روی تاریخ و زیر ارّابه
بر نواری مقاوم و باریک
تیر فریاد می کند شلیک
یا عرب! یا عرب! کند اظهار
ایهاالمسلمون...! بنو احرار...!
ای کسانی که باز در خوابید
غزه را با نگاه دریابید
مادرِ غزه ناله ها در دست
کودکش زیر خاک، خوابیده است
لای لالالا... خراب شد دیوار
کودک من! بخواب در آوار
لای لالالا... بخواب ای کودک
از تل آویو می رسد موشک
می کشد چنگ با همین فریاد
روی انسان و روی استبداد
مادرِ غزه دست و پا در خون
کودکش را کشید به بیرون
با لبی خون و خندهای مانده
صورتش را غبار پوشانده
دیشب انگار شیر می خورده
شست را در دهان خود برده
با دو مشت گره، ولی کوچک
سر نهاده به سینه ی موشک
آی... ای اژدهای صهیونیست
کودک است این، هنوز دشمن نیست
مادرِ غزه می زند فریاد
ایستادیم... هر چه باداباد
کودک من...! شهید گل اندام!
از تو ترسیده دشمن اسلام
ترس دارد که می شوی فردا
عضو گردان عزّالدین قسام!
عکسش را به خدمات کامپیوتری سر کوچه داده بود تا از اینترنت عکس یک بدنساز را بگیرد و کله اش را به جای کله ی او بگذارد بعد از آن عکس یک پرینت بگیرد و قاب کند. تخیلش را جلایی بدهد و کیف کند که مثلا "این منم". اصغرلاغر بود.بچه های محله به خاطر لاغری مفرطش به او می گفتند: "اصغربدنساز".پشت بندش هرهر به او می خندیدندو حرصش را در می آوردند. او هم گاهی با سکوتش و گاهی زبانی درمی آورد و آنها را مسخره می کرد و جوابشان را می داد و می رفت. همیشه آهی از ته دل می کشید و حسرت هیکلش عذاب وجدان سختی شده بود که هیچوقت رهایش نمی کرد.
مدتها بود که می خواست از زیر بار این همه تحقیر و توهین بچه های محل رهایی یابد. می خواست یک بدنی بسازد که همه وقتی نگاهش می کنند از شدت حسادت چشمهایشان نیم متری از حدقه، بزند بیرون. اصغر شب با رویای ماهیچه هایش می خوابید و صبح با حسرت نداشتنشان بیدار می شد. همیشه آرزو داشت ماهیچه ای، زیر بغلی، پشت بازویی و سینه ای به هم بزند و حرص آنهایی را که مسخره اش می کردند درآورد. اما بنده ی خدا ماهیچه که هیچ، "کمچه کله هیچه" هم نداشت. زندگیش شده بود ماهیچه. با ماهیچه های تخیلی اش می خوابید وبیدار می شد و با آنها زندگی می کرد.خیلی سخت است وقتی آدم آرزویی در دل دارد و می بیند که دیگران به آن رسیده اند و خوشبختند اما تو به هر دری که می زنی نمی شود.